آیا کلبه شما هم در حال سوختن است؟
تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا میكرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم میدوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمیآمد.
سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك میشد از خواب برخاست، آن میآمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»
آسان میتوان دلسرد شد هنگامی كه بنظر میرسد كارها به خوبی پيش نمیروند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.
برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود میگوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد،
تو گفتی «آن غير ممكن است»، خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»
تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»
تو گفتی «من بسيار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»
تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»
تو گفتی «من نمیتوانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد»
تو گفتی «من نمیتوانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من میتوانی به انجام برسانی»
تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد»
تو گفتی «من نمیتوانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را بخشیده ام»
تو گفتی «من میترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»
تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را به دوش من بگذار»
تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام»
تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»
تو گفتی «من احساس تنهايی میكنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترك نخواهم كرد»،
ویست هزار سال قبل، گونه انسان در خاک آفریقا ظاهر شد، اما ۱۹۰ هزار سال طول کشید تا جمعیت انسانها به چهار میلیون نفر برسد. بله! تا همین ده هزار سال قبل کل جمعیت دنیا به اندازه آدمهایی بود که هر روز صبح با متروی شهر نیویورک جابجا میشوند! اما با آغاز قرن نوزدهم و روند صنعتی شدن، جمعیت انسانها به ناگهان افزایش یافت و به یک میلیارد نفر رسید.
این افزایش جمعیت تنها به خاطر افزایش تولدها نبود، بلکه افزایش طول عمر آدمها هم عامل مهمی بود. در دهههای اخیر هم با اینکه میزان کاهش یافته است، اما به خاطر پیشرفت دانش پزشکی، طول عمر انسانها بسیار بیشتر شده است و بنابراین بر جمعیت دنیا افزوده میشود. به سؤال اصلی برگردیم. برای تخمین عدد کل انسانهایی که روی این کره خاکی به دنیا آمدهاند ما باید دو چیز را بدانیم:
۱- طول عمر متوسط انسانها در طول تاریخ
۲-جمعیت دنیا در بازههای زمانی مختلف.
تا قبل از قرن اخیر، امید به زندگی بین ۲۰ تا ۳۵ سال بود، اما در قرن اخیر امید به زندگی به طور متوسط ۶۷ سال است که البته بر حسب ناحیه و کشور مقداری متفاوت است، مثلا در موناکو، امید به زندگی ۸۹ سال است، در حالی که در آنگولا تنها ۳۹ سال است.با توجه به این اطلاعات با استفاده از فرمول زیر عدد ۵۷ میلیارد نفر به دست میآید.با توجه به جمعیت کنونی دنیا، جهان در حال حاضر پذیرای ۱۲ درصد کل انسانهایی است که تا به حال روی آن به دنیا آمدهاند.
دلمان که میگیرد ، تاوان لحظاتی است که دل بسته بودیم . . .
+ + + + + + +
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
+ + + + + + +
انسان عاقل همیشه از بدگوییهایی که از او میشود استفاده میکند . . .
+ + + + + + +
هشدار !
تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید
هرگز هیچ نیابید . . .
+ + + + + + +
زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر اول به روی بیننده تبسم می کند
ما اگر در او دقیق شوی ، می گرید . . .
+ + + + + + +
مشکلات خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر . . .
+ + + + + + +
پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها . . .
+ + + + + + +
پیوسته باید مواظب سه چیز باشیم .
وقتی تنها هستیم مواظب افکار خود
وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود
و وقتی که در جامعه می باشیم مواظب زبان خود . . .
+ + + + + + +
هر شکست لااقل این فایده را دارد که انسان یکی از راههایی را
که به شکست خوردن منتهی می شود را می شناسد . . .
+ + + + + + +
کاش در دهکده ی عشق کمی فراوانی بود / کاش در بازار صداقت کمی ارزانی بود
ی کاش اگر لطف به هم می کردیم / مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود . . .
+ + + + + + +
وقتی کسی صادقانه بهت عشق هدیه میکند و تو پس میزنی
منتر باش تا قلبتو به کسی هدیه کنی و اون تو رو پس بزنه . . .
+ + + + + + +
همیشه سخت ترین سیلی را از کسی میخوری که روزی بهترین نوازشگرت بود . . .
+ + + + + + +
بهترین درودهایم نثار آنانی باد که کاستی هایم را میدانند و باز هم دوستم دارند . . .
وشبختی یافتنی نیست ، ساختنی است . . .
+ + + + + + +
قبل از ازدواج چشمهایت را کاملا باز کن. اما بعد از ازدواج کمى چشمهایت را ببند . . .
+ + + + + + +
در این جهان نیاز به دوست داشتن و ستایش شدن، بیش از نیاز به نان است . . .
+ + + + + + +
بهترین ایمان آن است که معتقد باشى هر جا که هستى خدا با توست . . .
+ + + + + + +
کلمه جادویی که شما را به همه آرزو هایتان میرساند
-و-ا-س-ت-ن
+ + + + + + +
اشک های دیگران را مبدل به نگاه های پر از شادی کردن از بزرگترین خوشبختی هاست . . .
+ + + + + + +
عشق مانند آسمان است ، گاهی صاف است و شاد ، گاهی غمگین است و بارانی . . .
+ + + + + + +
به هنگام خشم ، بردبار
وقع ترس ، شکیبا
و در راه کسب آهسته باش . . .
+ + + + + + +
همه رویاهای ما میتواند محقق شوند ، اگر ما شجاعت دنبال کردن آن ها را داشته باشیم
+ + + + + + +
آن که میخواهد روزی پرواز عشق را تجربه کند ، نخست باید روی پای خود ایستادن
را بیاموزد ، پرواز را که با پرواز آغاز نمیکنند. . .
+ + + + + + +
باران باش و ببار ، نپرس پیاله های خالی از آن کیست . . .
+ + + + + + +
دنیا پر از صدای پای حرکات مردمی است که در حالی که تو را می بوسند، طناب دار تو را می بافند . .
بهترین لحظات زندگی از دید چارلی چاپلین
To fall in love
عاشق شدن
To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری
To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
To leave the Shower and find that the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
To clear your last exam.
آخرین امتحانت رو پاس کنی
To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه
To find money in a pant that you haven't used since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمیکردی پول پیدا کنی
To laugh at yourself looking at mirror, making faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!
Calls at midnight that last for hours.
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی
To accidentally hear somebody say something good about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه
To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی !
To hear a song that makes you remember a special person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما مییاره
To be part of a team.
عضو یک تیم باشی
To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی
To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !
To pass time with your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
To see people that you like, feeling happy
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
See an old friend again and to feel that the things have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده
To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره
remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh. ........and laugh ......
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی
These are the best moments of life....
اینها بهترین لحظههای زندگی هستند
Let us learn to cherish them.
قدرشون روبدونیم
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد
وقتی
زندگی 100 دلیل برای گریه كردن
به تو نشان میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده.
چارل
هر كجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است.
چه اهميت دارد
گاه اگر مي رويند
قارچهاي غربت؟
رﻓﺘﮫ اﺳﺖ ﺑﮫ راھﯽ ﮐﮫ ﻧﻤﯽ ﮔﺮدد ﺑﺎز ، آن ﺧﻮب ﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﻧﺪه ی ﺧﻮش آواز ، ای ﮐﺎش ﻧﺪﯾﺪه ﺑﻮدﻣﺶ از آﻏﺎز ، ﯾﺎ ﺑﻮد . ﻣﺴﯿﺮم ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﺶ ﺑﺎز ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪم ﺑﯿﻦ ﺣﺲ ﺑﻮدن و ﻧﺒﻮدن ، ﺑﯿﻦ ﺣﯿﺎت و ﻣﺮگ ، ﺑﯿﻦ ﮔﻨﺎه و ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ ، ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪم در ﻇﻠﻤﺖ ﺷﺐ ﺑﺪون . ﺣﻀﻮر ﺗﻮ ، ﮔﻔﺘﯽ : ﺑﮫ ﺗﻨﮭﺎﯾﯽ ﻣﻦ دﺳﺖ ﻧﺰن ، ﻣﻦ ﺗﻨﮭﺎﺗﺮ از آﻧﻢ ﮐﮫ ﺗﻨﮭﺎ ﺑﻤﺎﻧﻢ ، اﻣﺎ ﻣﯽ داﻧﯽ ﻣﻦ آﺧﺮ ﺗﻨﮭﺎﯾﻢ
___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﻗﻄﺎر ﻣﯽ رود ، ﺗﻮ ﻣﯽ روی ، ﺗﻤﺎم اﯾﺴﺘﮕﺎه ﻣﯽ رود و ﻣﻦ ﭼﻘﺪر ﺳﺎده ام ﮐﮫ ﺳﺎﻟﮭﺎی ﺳﺎل در اﻧﺘﻈﺎر ﺗﻮ ﮐﻨﺎر اﯾﻦ . ﻗﻄﺎر رﻓﺘﮫ اﯾﺴﺘﺎده ام و ھﻤﭽﻨﺎن ﺑﮫ ﻧﺮده ھﺎی اﯾﺴﺘﮕﺎه رﻓﺘﮫ ﺗﮑﯿﮫ داده ام ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﺑﺮای ﺷﻨﯿﺪن ﺻﺪاﯾﯽ ﮐﮫ دوﺳﺘﺶ ﻣﯿﺪاری ھﻤﯿﻦ ﻟﺤﻈﮫ ھﻢ ﺑﺴﯿﺎر دﯾﺮ اﺳﺖ ، اﻓﺴﻮس ﺧﻮاھﯽ ﺧﻮرد زﻣﺎﻧﯽ را ﮐﮫ آن . ﺳﻮی ﺳﯿﻢ ھﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﯽ اﺣﺴﺎس ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺮﻗﺮاری ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻣﺸﺘﺮک ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻣﻘﺪور ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ
___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ! زﻧﺪﮔﯽ اﮔﺮ ھﺰار ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺑﻮد ، ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺗﻮ ، ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺗﻮ ، ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺗﻮ
___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﺗﺎ ﺗﻮﯾﯽ در ﺧﺎﻃﺮم ، ﺑﺎ دﯾﮕﺮان ﺑﯿﮕﺎﻧﮫ ام
___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﺑﺘﺮاش ای ﺳﻨﮓ ﺗﺮاش ، ﺳﻨﮕﯽ از ﻣﻌﺪن درد ﺑﮭﺮ ﻣﺰارم ﺑﺘﺮاش ، روی ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻣﻦ ، ﻋﮑﺴﯽ از ﭼﮭﺮه ی زﯾﺒﺎی . ﻧﮕﺎرم ﺑﺘﺮاش ، ﺑﻨﻮﯾﺲ ای ﺳﻨﮓ ﺗﺮاش ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺷﺪم ﻓﺪاش ، ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺗﺎ ﺑﺪوﻧﮫ ﻋﻤﺮﻣﻮ دادم ﺑﺮاش ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ! ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻣﺎ ﻗﻠﺐ ﮐﺴﺎﻧﯿﺴﺖ ﮐﮫ دوﺳﺘﺸﺎن دارﯾﻢ ، ﺣﺘﯽ در ﺳﺮزﻣﯿﻦ ھﺎی دور ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR دوردﺳﺖ ﺟﺎﯾﯽ اﺳﺖ ﮐﮫ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ و اﻧﺪوه ﯾﻌﻨﯽ ﻟﺤﻈﮫ ای ﮐﮫ ﺑﺪون ﺣﻀﻮرت ﻣﯽ ﮔﺬرد ، ﺑﮫ ﯾﺎدﺗﻢ ، ھﻤﯿﺸﮫ و ھﻤﮫ ﺟﺎ . ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﻋﺸﻖ را ﮔﺮاﻣﯽ ﺑﺪار زﯾﺮا واژه ای زﯾﺒﺎﺗﺮ از آن ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﯽ ﺑﯿﺎﺑﯽ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﭼﮫ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﮫ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺴﺖ آن ﺷﺐ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﮑﮫ اﺑﺮی ﮐﮫ ﺳﮑﻮت وﺟﻮدم رو ﻓﮭﻤﯿﺪ و ﭼﮫ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﮫ ﺧﻨﺪﯾﺪم آن روز ﮐﮫ ﺑﯽ . ﺗﻮ ﻣﺮﮔﻢ را ﻓﮭﻤﯿﺪ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ھﻤﮫ ﻟﺮزش دل و دﺳﺘﻢ از آن ﺑﻮد ﮐﮫ ﯾﮫ روز ﻋﺸﻖ از دﺳﺘﻢ ﺑﺮود ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . دوری ﭘﺎﯾﺎن دوﺳﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻟﻄﯿﻒ ﺗﺮﯾﻦ ﻏﻢ دﻧﯿﺎﺳﺖ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﻧﮫ ھﺮ آﻧﮑﮫ ﮔﻔﺖ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﻣﻌﺸﻮﻗﯽ دادﻧﺪ ، ﻧﮫ ھﺮ آﻧﮑﮫ دردی داﺷﺖ درﻣﺎﻧﯽ دادﻧﺪ ، اﻣﺎ ﺑﮫ ﻣﻦ دﯾﻮاﻧﮫ از روی ﻋﺸﻖ ، . دﻟﺒﺮی اﻓﺴﺎﻧﮫ ای ﻣﺠﻨﻮﻧﯽ آﺳﻤﺎﻧﯽ دادﻧﺪ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR
. زﻧﺪﮔﯽ زﯾﺒﺎﺳﺖ اﮔﺮ آن را ﺑﺮای ﺧﻮد زﺷﺖ ﻧﮑﻨﯽ ، زﻧﺪﮔﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ اﺳﺖ اﮔﺮ آن را ﺑﺮای ﺧﻮد ﺗﻠﺦ ﻧﮑﻨﯽ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR )داروھﺎی ﺗﻠﺦ را ﺑﺎ روﭘﻮش ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﻢ ، ﭼﺮا ﺣﻘﯿﻘﺖ و اﺧﻼق را ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺳﮭﺎی زﯾﺒﺎ ﻧﭙﻮﺷﺎﻧﻢ ؟ )ﺷﺎﻣﻔﻮر ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . دﻟﮭﺎی ﭘﺎک ﺧﻄﺎ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ، ﻓﻘﻂ ﺳﺎدﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ و اﻣﺮوز ﺳﺎدﮔﯽ ﭘﺎﮐﺘﺮﯾﻦ ﺧﻄﺎی دﻧﯿﺎﺳﺖ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﺧﯿﺮه ﻣﯽ ﺷﻮم ﺑﮫ ﻋﻘﺮﺑﮫ ھﺎ ، ﻣﯽ ﺷﻤﺎرم ﻟﺤﻈﮫ ھﺎی ﺑﻮدﻧﺖ را ، ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ را ﮐﮫ ﻣﯽ ﺑﻨﺪم ﮔﺎه ﮔﺎھﯽ ﺑﺮاﯾﻢ ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﯽ ، دﻓﺘﺮ ﺳﻔﯿﺪم را ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﻢ ، ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ در ﺧﻠﻮت اﺗﺎﻗﻢ و از ﺳﺮﻣﺎی ﻧﺒﻮدﻧﺖ ﺧﻮد را در آﻏﻮش ﻣﯽ ﮐﺸﻢ و ﺳﮑﻮت . ﻟﺤﻈﮫ ھﺎﯾﻢ را ﻣﯽ ﻧﮕﺎرم ﺑﺮای ﮐﺴﯽ ﮐﮫ ﻣﺜﻞ ﺧﻮن ﺗﻮ رﮔﮭﺎﻣﮫ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ھﻤﯿﺸﮫ ﺧﺎﻃﺮه ھﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ، ﭘﺲ آﺳﻮده ﺧﺎﻃﺮم ﮐﮫ در ﺧﺎﻃﺮم ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﻣﻦ ﺑﯿﮭﻮده ﻣﯽ ﺧﻮاھﻢ از ﯾﺎد ﺗﻮ ﺑﮕﺮﯾﺰم ، ای ھﻤﮫ ھﺴﺘﯽ ﻣﻦ از ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻟﺒﺮﯾﺰم ، ﺗﻮ دﻧﯿﺎی ﻣﻦ ھﺴﺘﯽ ھﺮﮔﺰ از ﺧﻮد ﻣﺮاﻧﻢ ، ﻣﻦ ﺳﺎﺣﻠﯽ ﻏﺮﯾﺒﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻧﻢ ، ﺑﯽ ﺗﻮ ﭼﻮن ﮐﻮﯾﺮ ﺗﺸﻨﮫ ی آﺑﻢ ، ﺑﺮ ﻣﻮج ھﺴﺘﯽ ﭼﻮن ﺣﺒﺎﺑﻢ ، ﺑﯽ ﻗﺮارم و ﺑﯽ ﺗﺎﺑﻢ ، ﺑﯽ ﺗﻮ ﭼﻮن ﮐﺘﺎب ﺑﺴﺘﮫ ای ھﺴﺘﻢ ، ﻗﺎﯾﻖ ﺷﮑﺴﺘﮫ ای ھﺴﺘﻢ ، ﺑﯽ ﻗﺮارم و ﺑﯽ ﺗﺎﺑﻢ ، ﻣﻦ ﺑﯿﮭﻮده ﻣﯽ ﺧﻮاھﻢ از . ﯾﺎد ﺗﻮ ﺑﮕﺮﯾﺰم ، ای ھﻤﮫ ھﺴﺘﯿﮫ ی ﻣﻦ ، از ﻣﮭﺮ ﺗﻮ ﻟﺒﺮﯾﺰم ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﺑﮭﻢ ﻧﮕﯽ ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪ ، ﻧﮕﯽ ﻣﻨﻮ دﯾﺪ و ﭘﺮﯾﺪ ، ﺑﻤﻮﻧﮫ ﺑﯿﻦ ﺧﻮدﻣﻮن ، ﺑﮫ ﯾﺎدﺗﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺪﯾﺪ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﺗﻮی ﮐﻠﺒﮫ ﺗﻮی ﺑﯿﺸﮫ ، رو ﺑﺨﺎر ﮔﺮم ﺷﯿﺸﮫ ، ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ھﺴﺘﻢ ، از ﮔﺬﺷﺘﮫ ﺗﺎ ھﻤﯿﺸﮫ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﻣﻦ ﻣﺴﺖ ﻏﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪه ﺧﻤﺎرم ﮐﻦ ، ﺻﯿﺎد اﮔﺮ ھﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﮫ ﺷﮑﺎرم ﮐﻦ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﺗﺤﻤﻞ ﺗﻨﮭﺎﯾﯽ ﺑﮭﺘﺮ از ﮔﺪاﯾﯽ ﻣﺤﺒﺖ اﺳﺖ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR
. ﻗﻠﺒﯽ ﮐﮫ ﻓﺮاﻣﻮﺷﺖ ﮐﻨﺪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ، ھﺮﮔﺰ ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﺮدﻧﺖ در ﻓﮑﺮ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﯾﺎدت ﺑﺎﺷﮫ ﮐﮫ ﯾﺎدم ﺑﺎﺷﮫ ﮐﮫ ﯾﺎدت ﺑﺪم ﮐﮫ ﯾﺎد ﺑﮕﯿﺮی ﮐﮫ ھﻤﯿﺸﮫ ﺑﮫ ﯾﺎدﺗﻢ و ﯾﺎدت ھﯿﭽﻮﻗﺖ از ﯾﺎدم ﻧﻤﯿﺮه ،اﯾﻨﻮ
راستــی شما چــی از زندگی فهمــــیده اید؟ !!!! ...
(ارسال توسط دوست خوبمون محسن)
- فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته “از این قسمت باز کنید” سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله
- فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله
- فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی “دوستت دارم”. ۶۱ ساله
- فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم . ۳۸ ساله
- فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله
- فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه “حالا باشه تا بعد” این یعنی “نه” . ۷ ساله
- فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله
- فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله
- فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله
- فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ، من می ترسم . ۵ ساله
- فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک “زندگی خوب” حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند. ۷۲ساله
- فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. ۲۹ ساله
- فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام. ۳۸ ساله
- فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل – رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. ۳۴ ساله
- فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید. ۲۹ ساله
- فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. ۲۹ ساله
- فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است. ۳۱ساله
- فهمــیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا غیر اخلاقی و یا چاق کننده. ۳۱ساله
- فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! ۲۷ ساله
- در زندگى فهمــیده ام در فکر عوض کردن همسرم نباشم. خودمو عوض کنم و وفق بدم به موقعیتها و مراحل مختلفه زندگیم تا بتونم با بینش واضح زندگیم رو با خوشحالى و سرور ادامه بدم ۳۱ساله
- هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم.۴۲ ساله
- فهمــیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد بلکه از ان رد می شود. ۵۰ساله
- فهمــیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. ۳۵ ساله
- فهمــیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی! ۳۶ ساله
- من هنوز چیزی نفهمیدم, فعلا قضیه خیلی مبهمه. ۳۴ ساله
- من هم فهمیده ام همه چی رو با هم نمیشه داشت گاهی عشق ، گاهی پول ، گاهی آرامش. ۳۶ ساله
خدایا چگونه بخوانمت !!!
چگونه بخوانمت؟ چگونه یادت كنم؟ كه شرمسارم از اینكه چون تو خدایی و چون ما بندگانی چون تو مهربان وبنده نواز وبخشنده و چون بندگانی بی رحم و متجاوز
خدایا !
شرمسارم كه بندگانت به نام تو سر از تن جدا میكنند.
خدایا !
خجلم كه بندگان تو به نام تو آزار و شكنجه می دهند و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند.
خداوندا
شرمسارم كه بندگان تو با نام تو حكومت می كنند و دلهای امیدوار به تو را مایوس می سازند.
خدایا !
غصه دارم كه مدعیان راه تو در حالی مشعول زر اندوزی هستنددر حالی كه مردانی شرمسار از فقر و نداری نزد زن و همسر خود سر در گریبان می كنند.
خدایا !
شرمسارم از این همه ریا و دقل بازی! دلهایی كه نور تورا ندیده اند اما زبان و ظاهر آنها تو را فریاد می زند.
خدایا !
شرمسارم كه بر درو دیوار شهرم همه جا نام توست اما دریغ از اینكه در رفتار و كردارها بتوانم ترا بیابم.
خدایا !
خجلم كه ما بندگان از نعمتی چون فكر و اندیشه خود بهره نمی بریم و عاقبت آن را نصیب و قسمت تو می دانیم.
خدایا !
شرمسارم كه ما نمی خواهیم ترا آنگونه كه هستی بشناسیم.
خدایا !
شرمسارم كه هنوز آنقدر تورا نشناخته ایم كه تصور می كنیم برای رابطه با تو باید كسی یا چیزی را نزد تو روان كنیم.
خدایا !
خجلم كه از زمان بت پرستی تا كنون نوعی پرستش در ذهن ما نقش بسته كه به ما اجازه نمی دهد بیشتر ترا بشناسیم و هنوز خوی بت پرستی در وجود ماست.
خدایا !
شرمسارم كه در آسمانها به دنبال تو می گردیم در حالی كه تو با مایی و اگر خود اراده كنیم دست ما را میگیری.
خدایا !
از این ناراحتم كه روزی بسیاری از درهای علوم را بر روی خود بگشاییم و هنوز شناختمان از تو تنها در همین حد باشد.
خدایا !
شرمسارم كه نمی بینیم تو خارج از قوانین طبیعی هستی هرگز هرگز عملی انجام نمی دهی با این حال همه ما بندگان دست به دعا بر می داریم كه : قوانینت را به نفع كار ما تغییرده!
خدایا !
خجلم كه جهالت خود را به تو نسبت می دهیم.و هرگونه كم و كاستی و كوته اندیشی خود را ناشی از قوانین تو می دانیم. در حالی كه قوانین طبیعی تو افراد متفكر و صاحب اندیشه را میطلبد, كه بدانند این قوانین ازلی و ابدی است.
خدایا !
شرمسارم كه در طول تاریخ همه آنان كه خواستند به درستی تو را به مردم بشناسند, شكنجه دادیم و به نام كافر آنها را بر دار كردیم. و از آنان روی بر گرداندیم چرا كه آنان می خواستند تعقل را به جای تعبد پیشه ما سازند.
خدایا !
خجلم كه چون فكر نمی كنیم به حقیقت نمی رسیم پس ناچار می شویم موهومات را خیلی راحت بپزیریم.
آه خدایا
خدایا چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم
پروردگارا
پروردگارا
مرا بينشي عطا فرما تا تو را بشناسم
و دانش عطا فرما تا خود را بشناسم
مرا صحتي عطا فرما تا از كار لذت ببرم
و ثروتي عطا فرما تا محتاج نباشم
مرا نيرويي عطا فرما تا در نبرد زندگي فائق شوم
و همتي عطا فرما تا گناه نكنيم
مرا صبري عطا فرما تا سختي ها رو تحمل كنم
و طبعي عطا فرما كه با مردم بسازم
مرا بزرگواري عطا فرما كه با دشمنم مدارا كنم
و بينشي عطا فرما تا زيباييهاي جهان را ببينم
مرا عشقي عطا فرما تا تو و همه را دوست بدارم
و سعادتي عطا فرما تا خدمتگذار ديگران باشم
مرا ايماني عطا فرما تا اوامرت را اطاعت كنم
و اميدي عطا فرما تا از ترس و اضطراب بر كنار باشم
مرا عقلي عطا فرما تا از خود نگويم
و معنويتي عطا فرما تا زندگي معني داشته باشد
.................آه خدايا ................
سوال ؟
گروهي خدا را از روي ترس عبادت ميكنند كه اين عبادت بردگان است
گروهي خدا را به اميد بخشش پرستش ميكنند كه اين پرستش بازرگانان است
گروهي خدا را از روي سپاسگذاري ميپرستند كه اين پرستش آزادگان است
شما جزء كدامين هستين
زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي در ديد.
به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم.»
عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.»
زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.»
زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.»
زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟»
پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست! »
آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید
تعداد صفحات : 3
SOUVENIR سلام این یکی از وبلاگ های منه اما تو این وبلاگ مثل وبلاگای قبلی نمی خوام دانلود و اینجور چیزارو بذارم مثلا میخوام یه جور نظر خواهی و نوشتن خاطرات بازدیدکننده باشه که شما یه خاطره یا یه چی مثل اینو تو قسمت نظرات بنویسین یا اونارو ایمیل کنین تا در وبلاگ بذارم -= شماره من +989366349068 ahmadg94@gmail.com خوشحال میشم راجه به این کار نظر بدین
« ارسال برای دوستان » |
نام شما : |
ایمیل شما : |
نام دوست شما: |
ایمیل دوست شما: |
Powered by ParsTools |